کد مطلب:129870 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:220

یزید در گفتار عالمان
در ضمن مباحث گذشته، سخنان عالمان، مورخان و مفسران بزرگ را درباره ی برخی گوشه های زندگی این جرثومه ی فساد و سركش آوردیم؛ و اینك مواردی فراگیرتر و گسترده تر را نقل می كنیم:

1. امام احمد بن حنبل: ابن جوزی نقل می كند كه مهنا بن یحیی گفت: از احمد درباره ی یزید بن معاویه پرسید و او گفت: او كسی است كه با مدینه كرد آنچه كرد. گفتم: با آنجا چه كرد؟ گفت: غارتش كرد. گفتم: آیا از او حدیث نقل كنیم؟ گفت: از او نباید حدیث نقل كرد و او احترامی ندارد. شایسته نیست كه هیچ كس از او حدیثی بنویسد. گفتم: هنگامی كه آنچه را خواست كرد چه كسانی با او همراه بودند؟ گفت: اهل شام. [1] .

ابن جوزی در «المنتظم» گوید: به یزید بن معاویه حدیث نسبت داده شده و او از پدرش از رسول خدا (ص) روایت نقل كرده است. اسناد روایاتی كه ما به او نسبت می دهیم متصل است، جز اینكه چون از امام احمد پرسیدند: آیا می شود از یزید روایت كرد؟


پاسخ داد: نه و او احترامی ندارد. از این رو، ما نیز از آوردن حدیثی كه به او می رسد خودداری می كنیم. [2] .

2. مجاهد: سبط بن جوزی از ابن ابی دنیا نقل می كند كه گفت: مجاهد گوید: به خدا سوگند هیچ كس از مردم نمانده مگر اینكه او را (یزید بن معاویه) دشنام داده، بر او عیب گرفته و او را ترك گفته است. [3] .

3. كیاهراسی: از ذیل تاریخ نیشابور نقل است كه چون از وی درباره ی یزید بن معاویه پرسیدند، از او بد گفت و سخن را به درازا كشاند و گفت: اگر كاغذی می یافتم عنان قلم را در بدی های این مرد رها می كردم و آنها را آشكار می ساختم.

اما گفتار گذشتگان؛ احمد و مالك و ابوحنیفه درباره اش دو قول دارند، یكی كنایی و دیگری صریح است. اما من تنها یك قول دارم و آن هم صریح است، چرا چنین نباشد و حال آنكه او نرد می باخت، با یوزپلنگ شكار می كرد و دایم الخمر بود و همو گفته است:

به همنشینانی كه جام، پراكندگیشان را متحد ساخته، در حالی كه منادی عشق آواز می خواند، می گویم:

از نعمت و لذت بهره ای برگیرید، زیرا همگان، هر چند روزگار طولانی شود، عمرشان سپری می گردد.

شادی امروز را فردا وامگذارید، چه بسا فرداها كه با چیزی كه معلوم نیست می آیند. [4] .

4. ابن جوزی: وی می گوید: رفتار عمر بن سعد و عبیدالله بن زیاد جای شگفتی ندارد، بلكه شگفتی از كار یزید است كه حسین (ع) را كشت و با چوبدستی بر لب و دندانش زد و به مدینه بازگرداند... برای رسیدن به هدفی فاسد. آیا انجام چنین كاری با خوارج روا است؟ آیا در شرع نیامده است كه باید بر آنان نماز خوانده و دفنشان كرد؟ اما این سخن یزید كه گفت: «من حق دارم كه آنان را اسیر بگیرم»، چیزی است كه بر انجام دهنده و معتقد به این كار جز لعنت واقع نمی شود. چنانچه پس از رسیدن سر به آن احترام


می گذاشت و بر آن نماز می خواند و آن را در طشت نمی گذاشت و با چوبدستی نمی زد، در حالی كه به مقصود خود از قبل رسیده بود، چه زیانی به او می رسید؟ او انگیزه ای جز كینه های دوران جاهلیت نداشت و دلیلش هم سرودن شعر اوست كه می گفت: ای كاش پدرانم در بدر حاضر بودند. [5] .

او می گوید: بدان كه هیچ فرد قابل اعتمادی به بیعت یزید رضایت نداده است. حتی مردم عوام این كار را زشت شمرده اند، جز اینكه از بیم جانشان سكوت اختیار كردند... همه عالمان اجماع دارند بر اینكه جایز نیست از روی هوای نفس كسی را به رهبری معین كرد، و امام ناگزیر باید صفاتی را دارا باشد؛ و حسین (ع) همه ی صفات و شرایط امامت را دارا بود و هیچ یك از اهل زمانش به پای او نمی رسید... هرگاه ثابت شود كه صحابه آن را كه افضل بود برای خلافت سزاوارتر می دانستند، آیا در اینكه حسین (ع) از یزید به خلافت سزاوارتر بود، كسی شك دارد؟ به یقین نه. حتی كسانی مثل عبدالرحمن بن ابی بكر، عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبیر، عبدالله بن عباس كه منزلتی پایین تر از حسین (ع) داشتند، به خلافت از یزید سزاوارتر بودند. همه ی اینها از یاران پیامبر و صاحبان نسب، دلیری، كاردانی، پارسایی و دانش فراوان بودند؛ و یزید به آنها نمی رسید، پس به چه دلیل باید او مقدم شمرده شود؟ هیچ عالم و جاهلی به بیعت یزید رضایت نداده است. اگر به نادان ترین مردم گفته شود كه از حسین (ع) و یزید كدام اصلح است؟ خواهد گفت كه حسین (ع). از مجموعه آنچه گفتیم روشن شد كه حكومت یزید اجباری بود و مردم از بیم، سكوت كردند؛ و از جمله ی كسانی كه مخالفت كردند و بیعت نكردند ابن عمر بود! اما هنگامی كه بر جان خویش ترسید بیعت كرد.... [6] .

5. ابن ابن الحدید: وی در پاسخ برخی گفته است: همین طور است سخن درباره ی حدیث دیگر كه می گوید: «قرنی كه من در آن هستم بهترین قرنهاست... سپس قرن بعد از آن». از دلایل بطلان این سخن این است كه قرنی كه پنجاه سال پس از او آمد، بدترین


قرن های دنیاست؛ و آن یكی از قرن هایی است كه در روایت ذكر شده است. آن قرن، قرنی بود كه حسین (ع) در آن به قتل رسید، به مدینه حمله شد، مكه به محاصره در آمد، كعبه در هم كوبیده شد و خلفایی كه به جای او نشستند و خود را در جایگاه نبوت قرار داده بودند شراب خوردند و مرتكب فسق و فجور شدند. مانند آنچه از یزید بن معاویه، یزید بن عاتكه و ولید بن یزید سر زد... تأمل در كتابهای تاریخی نشان می دهد كه پنجاه سال دوم همه اش شر بود و هیچ خیری در آن نبود، پس چگونه این خبر درست می باشد؟ [7] .

6. سید الحافظ شهردار بن شیرویه دیلمی: خوارزمی گوید: سید حفاظ به سندش تا عبدالله بن بدر خطمی برایم نقل كرد كه پیامبر (ص) فرمود: «هر كس دوست دارد خداوند در اجلش بركت قرار دهد و از آنچه خداوند نصیبش كرده بهره مند شود، پس از من با خاندانم به نیكی رفتار كند و هر كس پس از من با آنان نیكی نكند عمرش كوتاه می شود و در روز رستخیز روسیاه وارد می گردد». گوید: همان شد كه رسول خدا (ص) فرمود. یزید پس از رسول خدا (ص) با خاندانش به نیكی رفتار نكرد. در نتیجه عمرش كوتاه شد و پس از حسین (ع) جز مدت كوتاهی زندگی نكرد. همین طور عبیدالله زیاد - لعنت خداوند بر هر دوی آنان باد. - [8] .

7. مجد الائمه: خوارزمی از عبدالله ابن عمر نقل می كند كه رسول خدا (ص) فرمود: «هر كس گنجشكی را به ناحق سر ببرد، خداوند در روز قیامت درباره اش از او خواهد پرسید.» در روایت دیگری آمده است: «هر كس گنجشكی را به ناحق سر ببرد، روز قیامت، نزد خداوند از او شكایت می كند و می گوید: خداوندا این شخص مرا بیهوده كشت، نه به خاطر سود.» سپس گوید: مجد الائمه گفته است: این مربوط به كسی است كه گنجشكی را به ناحق سر برد، حال اگر كسی مؤمنی را سر ببرد چه وضعی دارد؟ و حال كسی كه گل رسول خدا (ص)، یعنی حسین (ع) را بكشد چه خواهد بود؟ [9] .


8. ابن تیمیه: از ابن تیمیه نقل شده است كه او به گمراهی یزید حكم داده است، آنجا كه سخنی به این معنا می گوید: برخی از مردم یزید را مردی صالح و امامی عادل می دانند؛ و این قول برخی گمراهان است... [10] .

9. صاحب المیزان: صاحب شذرات الذهب گوید: درباره ی یزید در المیزان آمده است: عدالت او مخدوش است و شایسته اینكه از او روایت شود نیست. [11] .

10- ابن حجر: شبراوی گوید: علامه ابن حجر در شرح همزیه گفته است: زشتگاری و بی تقوایی یزید به اندازه ای است كه انجام چنین كارهای زشتی از او زیاد به حساب نمی آید. [12] .

11. جوهری: علامه ی محمودی نوشته كه جوهری درباره ی یك ناصبی احمق سروده است: جوانی را دیدم كه بور و رنگ چشم او آبی بود،

بی مغز بود اما مال دنیا بسیار داشت

از روی نادانی پیوسته یزید، پسر هند را،

بر پسر بتول برتری می داد. [13] .

12. ابن حزم: در شذرات الذهب گوید: ابن حزم شكاف های اسلام را چهار چیز برشمرده است: قتل عثمان، قتل حسین (ع)، روز حره و قتل ابن زبیر. [14] .

13. علامه ی امینی: این گفتار را با سخن علامه شیخ عبدالحسین امینی نجفی پایان می بریم:... آری آن بیعت شوم بدون هیچ شایستگی و تجربه ای در یزدی، به پایان رسید، و او توانست بر مسند خلافت تكیه زند، در حالی كه لباس رسوایی بر تن كرده بود، و نشانه های ننگ در او دیده می شد، مانند همدمی شرابخواران، همنشینی با فاسقان،


همصحبتی كنیزكان تنبور زن، به جان هم انداختن سگان و دیگر مظاهر بی شمار رسوایی. همه ی مردم از همان روزهای نخست او را به این چیزها می شناختند و دیگران نیز با این ویژگی های او آشنا شدند. [15] .


[1] الرد علي المتعصب العنيد، ص 13؛ تذكرة الخواص، ص 287.

[2] المنتظم، ج 5، ص 322. ر. ك. نظر احمد بن حنبل درباره ي يزيد.

[3] تذكرة الخواص، ص 262.

[4] مطابق حاشيه جواهر المطالب، ج 2، ص 301.

[5] الرد علي المتعصب العنيد، ص 52؛ تذكرة الخواص، ص 290 (با اندكي تفاوت).

[6] الرد علي المتعصب العنيد، ص 7068.

[7] شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 29.

[8] مقتل خوارزمي، ج 2، ص 85.

[9] همان، ص 52.

[10] حاشيه الرد علي المتعصب العنيد، ص 30؛ كتاب الفتاوي، ابن تيميه، ج 4، ص 481.

[11] شذرات الذهب، ج 1، ص 68.

[12] الاتحاف بحب الاشراف، ص 68.

[13] حاشيه الرد علي المتعصب العنيد، ص 12.

[14] شذرات الذهب، ج 1، ص 68.

[15] الغدير، ج 10، ص 255.